به گزارش پایگاه خبری شباویز،شهید مسلم خیزاب در تاریخ ۱۰ دی ۱۳۵۹ متولد شد
اعظم رنجبر همسر شهید مسلم خیزاب با اشاره به علاقه همسرش به سپاه گفت: بعد از گذراندن دوران دبیرستان یکی از دوستان آقا مسلم سر مزار شهید خرازی به ایشان پیشنهاد میدهد که من میخواهم برای عضویت در سپاه اقدام کنم و شما هم اگر دفترچه میخواهید بگیرید و درنهایت با هماهنگی یکدیگر دفترچه میگیرند. سپس شهید خیزاب به تهران منتقل میشوند و ۴ سال دوره دانشگاهشان را در تهران سپری میکنند.
وی افزود: سپس بلافاصله بعد از اتمام دوران دانشگاهشان در ۲۳ سالگی به خواستگاری من آمدند و ازدواج کردیم، بعد از به دنیا آمدن محمدمهدی هم در مقطع فوق لیسانس که در کشور نفر اول شدند مجدداً از دانشگاه امام حسین(ع) تهران فارغ التحصیل شده و به نوعی در این مسیر بزرگ میشوند.
رنجبر با اشاره به سجاده شهید خیزاب که هنوز در بالکن خانه باز است، خاطرنشان کرد: ما از بعد از شهادت هنوز نتوانستیم سجاده شهید را از بالکن جمع کنیم چون ایشان عادت داشتند در آنجا نماز میخواندند تا آسمان را ببینند یا خودشان به گلهایی که در بالکن بود رسیدگی میکردند و من بعد از شهادت نتوانستم درست به آنها رسیدگی کنم اما خودشان رشد میکنند و من اینطور فکر میکنم که شهید خودش حواسش به همه چیز حتی گلها هم هست.
همیشه یک ارادت خاصی به امام زمان (عج) داشتند تا آنجایی که محمدمهدی را یک جورایی هدیه از خود امام زمان (عج) میدانستند. قسمت ما شده بود با همدیگر به سوریه رفته بودیم و بنده آن موقع باردار نبودم و آزمایشهای قبل از سفر این را میگفت. در حرم حضرت رقیه (س) چند لحظه سرم را روی پاهایم گذاشتم و خوابم برد. در عالم خواب و رؤیا دیدم که بچۀ هفتماههای را به من دادند و گفتند که اسم ایشان محمدمهدی است و برای شماست. وقتی بیدار شدم، یک عروسک کنارم افتاده بود. به آقا مسلم گفتم من همچین خوابی را دیدم و وقتی بیدار شدم این عروسک کنار من بود. گفتند اجازه بده بپرسم ببینم برای کسی نیست؟ خب ایشان عربی بهراحتی میتوانستند صحبت کنند. با خادمهای آنجا صحبت کردند و خادمها گفتند که نه این هدیه حضرت رقیه (س) بوده برای شما و برای خودتان بردارید. این عروسک هماکنون در گنجینۀ شهید خیزاب هست. ما این را به فال نیک گرفتیم و گفتیم خدا به ما یک دختر میدهد و اسمش را رقیه میگذاریم.
وقتی ما از سوریه برگشتیم بنده سرماخوردگی شدیدی گرفتم و دکتر گفتند حتماً ایشان قبل از اینکه آمپول بزنند باید آزمایش بارداری جدید داشته باشند. هرچه به ایشان گفتیم که این آزمایشهای بارداری برای ۱۵ روز پیش است و بنده باردار نیستم، گفتند که نه باید آزمایش و سونوگرافی بدهید.
ما آزمایش و سونوگرافی را که دادیم دکتر گفتند: «آزمایشهای قبلی شما را ببینم.» بنده نگران شدم که شاید بیماری بدی گرفتم که دکتر اینگونه تعجب کرده است. دکتر با همکارشان آرام صحبت کردند و به بنده گفتند: «خانم چه کسی گفته شما باردار نیستید؟! شما ۴ ماه است که باردارید و بچه شما پسر است!» خب خیلی ما تعجب کردیم. این را به فال نیک گرفتیم و گفتیم حضرت رقیه (س) مزد ما را داده است. محمدمهدی ظهر نیمه شعبان به دنیا آمد. ما همیشه دوست داشتیم اسم بچه خود را علی بگذاریم اما آقا مسلم گفتند چون امام زمان (عج) به ما یک عنایت ویژه داشتند و یک نگاهی به ما کردند اسمش را محمدمهدی بگذاریم.
چون هر دو علاقهمند به امام زمان (عج) بودیم عروسیمان نیز شب نیمه شعبان بود و برای امام زمان کارت دعوت نوشتیم. آقا مسلم با چند تا از دوستانشان صحبت کرده بودند و مداح آورده بودند و عروسیمان بدون گناه برپا شد. خب ما دوتا خیلی خوشحال بودیم که این مراسم در شب نیمه شعبان اتفاق میافتد. محمدمهدی هم دقیقاً ظهر روز نیمه شعبان به دنیا آمد و آقا مسلم میگفتند اینکه عروسی ما در شب نیمه شعبان بود و تولد محمدمهدی هم در روز نیمه شعبان بود یعنی اینکه امام زمان (عج) نگاهشان را از روی ما برنداشته است.
هرروز صبح بدون استثناء دعای فرج و زیارت عاشورا میخواندند. شبها هم سورۀ واقعه را میخواندند و هر موقع سلام میدادند به امام حسین (ع) و امام رضا (ع) میگفتند: «یا امام زمان (عج) نگاهت را از من برنگردان.» خیلی شوخطبع بودند ولی بحث اهلبیت (ع) که میشد بهقدری گریه میکردند که انگار شیر آب را باز کردند. جمعهها بعدازظهر هر دو برای فراق امام زمان (عج) خیلی دلگیر بودیم و میرفتیم گلزار شهدا. احساس میکردیم وقتی آنجا هستیم و نماز مغرب و عشاء را میخوانیم سبکتر میشویم. یکبار ایشان به محمدمهدی گفت: «دعا کنید که من برای همیشه گلستان شهدا بیام تا عصرهای جمعه حداقل یک پارتی داشته باشید و بیاید کنار مزار خودم.» احساس میکنم نگاهی که اهلبیت به ایشان داشتند ایشان را پذیرفتند.
همیشه میگفتند که دوست دارم مراسمهایی که برگزار میکنیم با مناسبتهای اهلبیت (ع) یکی شود.
هیچ خانم نامحرمی را نگاه نمیکرد و همیشه میگفت اگر قرار است چشمی به آقا امام زمان (عج) بیفتد نباید با نگاه به نامحرم آلوده شود.
در خیابان هم که بودیم همیشه ملاحظه میکرد که نگاهش به نامحرم نیفتد و مراعات میکرد.
بازدیدها: 7





