به گزارش پایگاه خبری شباویز به نقل از خبر گزاری فارس، دومین کنگره دو هزار شهید استان کهگیلویه و بویراحمد با حضور اقشار مردم و خانواده شهدا و مسئولان و با حضور سردار سلامی فرمانده سپاه پاسداران در دهکده دفاع مقدس یاسوج برگزار شد.
دو شب متفاوت در شهر یاسوج بود شور و شوق عجیبی شهر یاسوج را فرا گرفت شهر مزین به تمثال شهدا شده بود و استقبال بی نظیری از سوی مردم شد به خصوص مردم یاسوج که به بهترین نحو میزبانی کردند.
کم ترین کاری میتوانستم انجام دهم حضور میان مادران و دختران شهید بود مادرانی که عکس فرزندانشان را در آغوش گرفته بودند.سینا، شهید دهه هشتادیبا عکس شهیدی آشنا روبرو شدم ؛شهید سینا آراسته که تقریبا هم سن و سال خودم بود هیچ وقت آن روز های سخت شهادتش را از یاد نمیبرم که مادر شهید تا صبح در کنار مزار فرزند خود میخوابید که مبدا فرزندش لحظه ای تنها شود
به مادر شهید نزدیک شدم کنارشان نشستم ولی این چهره مادر با آن چهره قبلی اش کاملا فرق داشت معلوم بود که دوری فرزند با او چه کرده است.مادری که سالها فرزندش را در آغوش میگرفت اکنون به قاب عکس او دل خوش کرده است.
از مادر شهید خواستم بیشتر از سینای دهه هشتادی بگوید.بغض مادر شکست و گفت این عکسی که در دستم هست عکس آموزشی او بود و علاقه زیادی به این عکس داشت و همیشه میگفت من عاشق شهادتم و حتی پشت این قاب عکس تاریخی هست که خود سینا بعد دوره آموزشی روی آن نوشت و در همان تاریخ چندین بار کلمه شهادت را به زبان آورد.مادر با غرور از شهادت پسرش حرف میزد ولی اشک های مادر جاری بود گویا که این غم برای او تازگی داشت.
سینا آراسته توسط قاچاقچیان در جاده اصفهان یاسوج در سال ۱۴۰۲ به شهادت رسید
چند قدم آن طرف تر مادری را دیدم که تنها گوشه ای نشسته بود عکس شهید و پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی هم در دستش بود.
ماجرای یک عکس صندلی خالی کنار او بود از او پرسیدم صندلی برای کسی است ؟ خیلی آرام گفت نه بیشتر میخواستم به او نزدیک شوم عکسی که در دست داشت گمان کردم که مادر شهید باشد نمیدانستم چگونه سر صحبت را با او باز کنم دوربینم را روشن کردم و نگاهی به عکس ها انداختم که یک لحظه صدایش را شنیدم که من را مورد خطاب قرار داد گفت عکس های قشنگی گرفتی به او لبخند زدم و گفتم جدا؟ گفت بله معلومه خیلی خوب عکس میگیری پرسیدم شما مادر شهید هستی؟ گفت :نه من همسر شهیدم شوکه شدم چرا که همسران شهید در نبود همسرانشان اینگونه شکسته میشوند و هنوز که هنوزه بعد از چندین سال این غم برایشان تازگی دارد.
دوباره با همسر شهید هم صحبت شدم میگفت این غم برای من کهنه نمیشود به گونه ای که چند مدت پیش عکس جدیدی از همسرم را به دستم رساندند با این که در خانه عکس های زیادی از همسرم دارم ولی وقتی این عکس را دیدم اشک هایم امان نمیدادند انگار که عکس او با من صحبت میکرد.یک لحظه احساس کردم به خانه برگشته است به او گفتم به خانه خوش آمدی تا صبح با او درد و دل کردم.
شهیدی که در هنگام نماز به شهادت رسید همسر شهیدی را دیدم که عکس همسرش را بر روی صفحه تلفن همراهش نمایان بود با او صحبت کردم از او خواستم از شهید برایمان بگوید همسر شهید رمضان انوشه میگوید در عملیات فتح المبین در دشت عباس همسرم همراه با عمویم در حال اقامه نماز صبح بودند که به شهادت رسیدند.
اینبار با دختر شهید روبرو شدم ناخودآگاه از خاطرات پدرش در قبل از انقلاب میگفت که از مبارزان قبل از انقلاب بودند و حتی مورد پیگرد ساواک هم بودند ظلم ستیز بودند دست از تبلیغ دین برنمی داشتند و در زمان جنگ تحمیلی پدرم تحمل نداشتند و به جبهه های جنگ رفت و مادرم هم پای پدرم پشت جبهه با پختن نان خدمت رسانی میکرد.دختر شهید میگفت آخرین باری که پدرم به جبهه رفت مدرسه بودم و منتظر خداحافظی پدر بودم و هیچ وقت پدرم را ندیدم.و هنوز که هنوزه آرزوی به آغوش کشیدن پدرم به دلم مانده است.
ترنم بهنیا
Views: 5